صفحه شخصی علیرضا شهنام نیا   
 
نام و نام خانوادگی: علیرضا شهنام نیا
استان: اصفهان - شهرستان: اصفهان
رشته: دکتری عمران - پایه نظام مهندسی: دو
شغل:  هیات علمی دانشگاه. ودانشجوی دکتری ژئوتکنیک
شماره نظام مهندسی:  203002534
تاریخ عضویت:  1388/12/28
 روزنوشت ها    
 

 واقعییتی که خود خواستیم بخش عمومی

7


خدا
خر را آفرید و به او گفت:

تو بار خواهی برد،

از زمانی که تابش آفتاب آغاز می شود

تا زمانی که تاریکی شب سر می رسد.

و همواره بر پشت تو باری سنگین خواهد بود.

و تو علف خواهی خورد

و از عقل بی بهره خواهی بود

و پنجاه سال عمر خواهی کرد و تو یک خر خواهی بود.






خر به خداوند پاسخ داد: خداوندا! من می خواهم خر باشم،

اما پنجاه سال برای خری همچون من عمری طولانی است.

پس کاری کن فقط بیست سال زندگی کنم

و خداوند آرزوی خر را برآورده کرد





خدا سگ را آفرید و به او گفت:

تو نگهبان خانه انسان خواهی بود

و بهترین دوست و وفادارترین یار انسان خواهی شد.

تو غذایی را که به تو می دهند خواهی خورد

و سی سال زندگی خواهی کرد.

تو یک سگ خواهی بود.








سگ به خداوند پاسخ داد:

خداوندا! سی سال زندگی عمری طولانی است.

کاری کن من فقط پانزده سال عمر کنم

و خداوند آرزوی سگ را برآورد...



خدا میمون را آفرید و به او گفت:

و تو از این سو به آن سو و از این شاخه به آن شاخه خواهی پرید

و برای سرگرم کردن دیگران کارهای جالب انجام خواهی داد

و بیست سال عمر خواهی کرد.

و یک میمون خواهی بود.






میمون
به خداوند پاسخ داد:

بیست سال عمری طولانی است،

من می خواهم ده سال عمر کنم.

و خداوند آرزوی میمون را برآورده کرد.





و سرانجام خداوند انسان را آفرید

و به او گفت: تو انسان هستی.

تنها مخلوق هوشمند روی تمام سطح کره زمین.

تو می توانی از هوش خودت استفاده کنی

و سروری همه موجودات را برعهده بگیری

و بر تمام جهان تسلط داشته باشی.

و تو بیست سال عمر خواهی کرد.








انسان گفت:سرورم!

گرچه من دوست دارم انسان باشم،

اما بیست سال مدت کمی برای زندگی است.

آن سی سالی که خر نخواست ،

آن پانزده سالی که سگ نخواست

و آن ده سالی که میمون نخواست زندگی کند،

به من بده.





و خداوند آرزوی انسان را برآورده کرد...



و از آن زمان تا کنون انسان فقط بیست سال مثل انسان زندگی می کند
!!




و پس
از آن، ازدواج می کند و سی سال مثل خر کار می کند مثل خر زندگی می
کند ، و مثل خر بار می برد








و پس از اینکه فرزندانش بزرگ شدند، پانزده سال مثل سگ از خانه ای
که در آن زندگی می کند، نگهبانی می دهد و هرچه به او بدهند می خورد...!!!








و وقتی پیر شد، ده سال مثل میمون زندگی می کند؛ از خانه این پسرش
به خانه آن دخترش می رود و سعی می کند مثل میمون نوه هایش را سرگرم
کند...!!!


چهارشنبه 16 اسفند 1391 ساعت 00:32  
 نظرات    
 
مائده علیشاهی 20:44 چهارشنبه 16 اسفند 1391
1
 مائده علیشاهی
..............
پیمان شبستانی 00:43 پنجشنبه 17 اسفند 1391
1
 پیمان شبستانی
با اینکه قبلا خونده بودمش اما بازم ممنون
20 20 20 ...
عین حقیقته
موسی حاجیان 01:05 پنجشنبه 17 اسفند 1391
1
 موسی  حاجیان
خیلی جالب بود
رضا مهیاری 09:50 پنجشنبه 17 اسفند 1391
2
 رضا مهیاری
مخالفم

پس از ازدواج با عشقی سرشار زندگی خواهد کرد و وقتی بچه دار شد لذت در آغوش گرفتن کودکانش را خواهد چشید. در هنگام پیری بزرگی خواهد کرد و خواهد دانست که پادشاهی چه مزه ای دارد
Flower m 19:52 آدینه 18 اسفند 1391
2
 Flower m
سلام
من هم مخالفم! و از شما به عنوان هیئت علمی.......!
انسان منزلت والایی داره خواهش میکنم به این سخن خوب توجه کنید

فکر می کنی آدم کوچکی هستی؟ در حالی که دنیای یزرگی در درون توست.(امام علی (ع))
م افتخاری 15:05 شنبه 19 اسفند 1391
0
 م افتخاری
سپاس
احمد انصاری 16:48 شنبه 19 اسفند 1391
1
 احمد انصاری
فکر می کنم این بدترین نوع نگاه به رندگیه اگه این دوستمون خیلی دلخور نشه بدترین روزنوشتی بود که تا بحال خوندم ...
زندگی زیباییهای خاص خودش رو هم داره که بستگی به خود انسان داره
رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند بنگر که تا چه حد است مقام آدمیت
اکبر فرح بخش 12:27 یکشنبه 20 اسفند 1391
2
 اکبر فرح بخش
زندگی زیباست ای زیبا پسند زنده اندیشان به زیبائی رسند
آنقدر زیباست این بی بازگشت کز برایش می توان از جان گذشت

از دید فکاهی خیلی باحال نوشته شده بود - البته دور از واقعیت هم نیست
ساسان رجایی 09:30 سه شنبه 29 اسفند 1391
1
 ساسان رجایی
واقعیته.........هرچند طنزه.......ولی واقعیه جه خوشمون بیاد جه بدمون بیاد
محمد سمیعی 16:58 چهارشنبه 7 فروردین 1392
0
 محمد سمیعی
من یه دوست میلیونر دارم بهم میگفت من تو سن 45 سالگیم همه چی دارم و جوونیم را برا این اموال هدر دادم.حالا هم نمیتونم حالشا ببرم و 2 تا پسرم دارند حالشا میبرند!!!
رضا سبحانیان 13:31 چهارشنبه 28 فروردین 1392
0
 رضا سبحانیان
سلام
واقعیته